معرفی کتاب فاجعه ای که انتظارش را نداشتم
ریچل هالیس در کتاب فاجعه ای که انتظارش را نداشتم مینویسد “تنها تو مسئول آنچه میشوی، هستی و خوشی و غم، بستگی به نوع دید تو دارد.” او در این کتاب، مخاطبانش را راهنمایی میکندکه چطور زندگی شخصی خود را وقتی که زیر بار مشکلات و تراژدیهایی مانند از دست دادن یک عضو خانواده یا از دست رفتن شغل رفته است، سامان دهند.
یک توصیه عجیب او، فکر کردن به لذتهای زندگی در هنگام مصیبت و حتی خندیدن به بار سنگین آنهاست. او روایت میکند که چطور در مراسم ترحیم نزدیکان خود شرکت میکرد و به حرفهای بانمک خواهرش میخندید. طبعا برای بسیاری از ما که مراسم عزاداریمان توام با غم و اندوه است، این حرف خیلی عجیب به نظر میرسد و البته خود نویسنده هم به این موضوع اعتراف میکند. اما او باور دارد که “غم و درد، بخش گریزناپذیری از زندگی همه ماست و تنها کاری که میتوانیم در برابر آن انجام دهیم، پذیرش این واقعیت است. باید به هر طریق ممکن، غم مرگ عزیزان خود را سبک کنیم و به زندگی ادامه دهیم.”
به نظر میرسد این برخورد برای کسی که برادر خود را از دست داده یا خانوادهاش به خاطر طلاق از هم پاشیده شده است، کمی سادهانگارانه باشد. هالیس در بخشی از کتاب خود میگوید که اگر از یک زاویه دیگر به رویدادهای غمبار زندگی نگاه کنیم، مثلا بپذیریم که مرگ عزیزان امری ناگزیر است، میتوانیم وضعیت عاطفی خود را به سمت فضایی مثبتتر و شادتر تغییر دهیم. به گفته وی، “قدرت عظیمی در درک این نکته نهفته است. ما انسانها ناخودآگاه واقعیتهای زندگی را با نگاه به گذشته تعبیر میکنیم. اگر شما قدرت درک منفی همه چیز را دارید، پس توان خود، برای درک مثبت وضعیت را دارا خواهید شد.”
توصیههای ساده ریچل هالیس قابل درک هستند.
او در بخشی از کتاب فاجعه ای که انتظارش را نداشتم، خودکشی برادر جوانش را که در ۱۴سالگی اش اتفاق افتاده است، روایت میکند. پس از آن فقدان، خانواده هالیس برای سالها درگیر اندوه از دست دادن تنها پسر خانواده بوده است و سایر فرزندان خانواده در سایه این غم بزرگ، فراموش شدهاند. او در اینجا از ما میخواهد که وقتی عزیزی را از دست میدهیم، خود و اطرافیانمان را فراموش نکنیم و به یکدیگر یاری برسانیم. این نگاه ریچل هالیس پس از چاپ این کتاب صدای منتقدانش را ردآورده است.
بخشی از کتاب فاجعه ای که انتظارش را نداشتم
من این کتاب رو از دیدگاه کسی نوشتم که سختیها به زندگیش فشار آورده و همونطور که میدونید من همین الان هم دارم این رو تجربه می کنم . اما وقتی به اوضاع سخت خودم نگاه می کنم، میبینم یه دیدگاه متفاوتی وجود داره که من تابحال تجربه اش نکردم. اگر دنیات از هم پاشیده باشه نه به صورت اتفاقی، بلکه به خاطر خودت چی؟ اگر تو خودت باعث شده باشی دردرو تجربه کنی چی؟ اگر احساس گناه بزرگترین بحران تو باشه و شرمساری از کارایی که کردی امانت رو بریده باشه، چی ؟ شاید احساس گناه می کنی چون با کسی اشتباه رفتار کردی. شاید خیانت کرده باشی، با کسی به ناحق رفتار کرده باشی، کسی رو اذیت کرده باشی، به کسی دروغ گفته باشی، ازش سوء استفاده کرده باشی، ترکش کرده باشی، کاری کردی که دیگه نتونه بهت اعتماد کنه.
من نمیدونم دقیقا چی کار کردی و چجور اذیتش کردی، من فقط میدونم که، اگر الان احساس گناه میکنی و خجالت میکشی و با این که احساس خیلی بدی داری اما با این حقیقت روبرو شدی که کار اشتباهی انجام دادی، این یعنی اینکه داری تلاشت رو می کنی. شاید فردی که اذیتش کردی هیچوقت نبخشتت، اما تو میتونی روی خودت کار کنی تا خودت رو ببخشی اگر همین جوری از کاری که کردی شرمنده باشی، چیزی عوض نمیشه. هرطورهم که بخوای خودت رو شکنجه کنی، گذشته برنمیگرده. تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که سعی کنیم خودمون رو درست کنیم و ببینیم چی باعثشده که طرفمون اذیت بشه و دیگه او تکرار نکنیم.
بهترین ترجمه کتاب فاجعه ای که انتظارش را نداشتم متعلق به زهره مستی است که شما می توانید این کتاب خودیاری را با تخفیف ۵۰ درصد قیمت روی جلد از وبسایت sbjust تهیه فرمایید.درصورت خواندن این کتاب نظر خودتان را در صفحه اینستاگرام ما به اشتراک بگذارید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.